جمعه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۶

از کوچک به بزرگ

همه چیز از کودکی شروع می شود و حجم های کوچک. داستان وسواس من هم مال الان نیست. از بچگی قبل از این که بازی کنم اسباب بازی ها را مرتب و آماده می کردم.البته این یک جور نظم و ترتیب خاص خودم بود.چیزی که بیشتر به بی نظمی می زد .مثلا اسب های کوچولو باید توی یک فرم خاص قرار می گرفتند یا عروسک ها قبل از بازی گریم می شدند.ممکن بود سارا کوچولو قبل از بازی به حسن آقا مبدل می شد و طبعا به سبیل و کلاه و شلوار احتیاج داشت.مرتب کردن چیزهای مختلف ، یک جور وقت گذرانی و سرگرمی جالب بود که میشد به انواع و اقسام خرده ریزها تعمیمش بدهی.بچه که بودم چیز سالم نداشتم.خیلی سریع بدون این که بخواهم این چیز و آن چیز را از بین می بردم
بعد ها فهمیدم بعضی کارها و رفتارها ، وسواس هستند و وسواس یک حالت روانی است و آدم وسواسی لزوما نباید آدم تمیز و پاکیزه ای باشد.وسواس همان توجه و تمرکز بیش از حد و مخرب است بدون این که نتیجه ی عمل تغییر کند یا این که اتفاق خاصی افتاده باشد.یک جور عادت به تکرار افتادن وافراط کردن که شاید برای هر کسی ، به هر نحوی وجود داشته باشد
چند روز پیش جایی خواندم که وسواس ، یک اختلال ژنتیکی است که نفهمیدم منظورش چیست
حالا خیلی کم اتفاق می افتد که گذارم به جعبه ی مدادرنگی بیفتد و بخواهم به ترتیب قد یا سرد و گرم مرتبشان کنم و یا این که کتاب ها را از بلند به کوتاه بچینم اما انگار وقتی بچه ای همه چیز فقط دچار تغییر سایز است.کادرها بزرگ تر می شوند و مجموعه ها عظیم تر و آن وقت نمی دانی تکلیف این همه سردرگمی و بلاتکلیفی و ابهام چیست