چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۷

وقتی هر شب زده ای ستاره چینه

بو کشیدمت عزیزم حببیبم
راوی: چه چیزی را؟
- من در جواب چه چیزی را آمدم

وقتی این طور بی محابا
مستانه می خندی
عاشقت می شوم
راوی: چه کسی را؟
- من

من:
یکی بود و یکی نبود.فعل بوووود .فاعل بوووود . مفعول بود.
از وقتی که فعل شروع شد
از همان اول اول اول قصه ی یکی بود و یکی نبود من در جواب
من در جواب
من در جواب آمدم
با واسطه
مفعول
از همان اول اول من در جواب چه چیزی را چه کسی را آمدم
عاشق: چی؟ کی؟
نه یک دور از جون بگو


- من
من رفت پی کارش
یکباربرای همیشه رو نوک پاهاش ایستاد
پاهاش جیغ زد
چه قدی کشیدیییییییییی
تو چشمام نگاه کرد
جیغ زد
با توام
یکی نبود
سرید و لغزید و ور افتاد و پرت شد و
پ خ ش شد کف پیاده روترین معبر خط خطی ترین نقطه ی
چه قدر نمایشی
چه قدر انعکاس
چه قدر صدا
مثل یه برگ خشکیده
توت له شده
سکه گم شده
مثل یک مورچه
عاشقت می شوم

هووووووو
هووووووووووو
هووووووووووووو
چه قدر داد
چه قدر باد
چه قدر خاک
عشق می کنم با تو
ولم کن عشق
ولم کن فعل
من دارد فرار می کند
دمش رو گذاشت روی کولش
ولم کنید



انعکاس: این جاست. چه قدر کشیده.چه قدر بی محابا

چه قدر استخوان
لبخند: هه یک پر پوست
بیا پیشم
ببینی بگوید
بزند بهت
: دستت به اون دوردورا میرسه پرپری؟
زل-نگاه-ماغ-جیک-قار-عو
به من دست نزن لعنتی
: قار قاااااااااار
دم دمای صبح میبوسمت
چرند و پرند و زرت و زورت
که قسم می خورم حساب و کتاب داشت
یکی نبود-یکی می شد او
یکی می شد من
مجسم کن چه قدر بی محابا
چه قدر جسارت می خواهد
بودن
چه قدر بی محابا می توان نبود