جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

همه اش به دنبال یک فرم یا یک مقدمه


همه چیز باید از جایی شروع می شد. از یک نقطه ، یک خط، یک حالت، یک فرم، یک فضا .درست توی مبدا بود و به یک آغاز و یک مقدمه احتیاج داشت.می خواست شروع کند و شکل بگیرد.فقط برای این که کاری کرده باشد.برای یک حرکت ،یک اتفاق ،یک اثر یا یک واقعه که نمی دانست چه جزئیاتی پیدا می کند و چه چیزهایی خواهد داشت
انگار داشت کاری می کرد که جایی نمی دانست کجا خوابش برده بود.کابوس خودش را دیده بود که خوابیده توی یک گهواره ی کوچک روی پله ی یک خانه ی بزرگ و فقط می دانست خیلی بزرگ است و کلی خدمه و حشم دارد و شبیه یک بنای تاریخی ست

خودش را می دید که دست هایش را مشت کرده و گریه می کند.روی پله ی یک خانه ی بزرگ توی یک لباس سفید نوزادی توردوزی شده و هیچ کس را ندارد.و توی خانه را نمی بیند.بی زبانی و ناتوانی و بعد عبور لحظات و روزها و شب ها ، چند صحنه جلوتر و توی آینده ای که کسی نشسته زیر یک درخت ستبر و می خواهد داستانی بنویسد یا شعری که مقدمه ای می خواهد و مبنایی و دارد به عناصر داستان فکر می کند که پشت سر هم ردیف می شوند بدون آن که طرحی در کار باشد و چهارچوبی که همه اش را بگنجاند توی آن
یکی بود .یکی نبود.یک زمینه بود و یکی که توی این زمینه بود .زیاد راه می رفت.زیاد می خوابید.زیاد خواب می دید.خانه و کاشانه ای نداشت.همیشه اجاره نشین ،مسافر این جا و آن جا

و حالا فقط دنبال یک اسم می گشت و یک مقدمه و دو سه تا خط که وقتی کنار هم می گذاری از دور به یک فرم شبیه باشد و ابعاد مختلف داستان را بشود چپاند توی آن
paint: michelangelo . Madonna of the Stairs
from Olga's Gallery

۹ نظر:

شاه رخ گفت...

تلاش سختيه پيدا كردن اون فرم نهايي

ناشناس گفت...

عالی

مجید گفت...

يعني نمي تونست از دل برآمده هاش رو بدون جستجوي
فرم و قالب و مقدمه و ماخره و پيش و پس گفتار و فهرست و فصل بندي و ويراست و ويرايش و صحافي و سانسور و نشر و ....
خيلي خودموني همين جا بنويسه
نه شايد بايد فرم رو پيدا كرد تا از ديگران متمايز شد تا بر هستي خود مستقل از ديگران وقوف پيدا كرد.
بايد تلاش كرد

ناشناس گفت...

من ميگم:همه چي از هيچي شروع مي شه.دل منم گرفتف رفيق.اونقدر كه هيچ بغضي بازش نميكنه

ناشناس گفت...

توجه کردی؟جمله های صریح و کوتاه ،با فعل اما موجز و سیال.خوبه وقتی آدم اظطراب داره فعل یا گم می شه یا پشت سر هم می یاد.نوشتن از چیزی که خیلی دغدغه ت می شه اظطراب آوره!من این طوری فکر می کنم ولی تو می تونی جور دیگه ای شاید.

ناشناس گفت...

توجه ، توجه:فکر کردم اگه اضطرابُ اظطراب بنویسم خشونتش بیشتر می شه

شاه رخ گفت...

داشتيم زخماي همو ليس مي زديما لعنتي دندونش رفت تو بازوم

ناشناس گفت...

همه چیز از فرم شروع می شود
...

ناشناس گفت...

man up shodam engar!har chand omade boodam vase matne taze...!1