سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

برای تو و گنجشک کوچولوی من





توی دلش چراغانی ست.اما این جا احتیاج به یک جور نظم پوزیتیویستی دارد. چیزی که از توی یک سابقه ی تاریخی کسالت بار عبور کرده. دارد نمودهای قدیمی اش را وارسی می کند و بناست نظمی را از دل این ها نه از بیرون همه ی این ها در بیاوردچون این قصه باز یکی را سوزانده. روایت دوباره اش هم حالم را به هم می زند. مضحک نیست که تمامی داستان های دنیا حول چند محور خاص اتفاق می افتند؟
اما چرا باز می سوزاند؟
توی دود٬ روی زغال٬ گوشت چی بود داشت کباب میشد؟
که هر چی لای پیاز و فلفل و لیمو می خوابد باز سفت سفت سفت است .اما نی نی های توی داستان عروسی شان است.توی دلشان چراغ روشن کرده اند.عروسی دلی که شمع نه چراغ برافروخته٬ می خواهد یک بار دیگر طرح بزند٬ نظم خلق کند٬ می خواهد دچار یک نظم اثباتی عالمانه باشد تا با تو مصالحه نه مسامحه نه
تا با تو عاشقی نکند

۲۷ نظر:

ناشناس گفت...

به گوشتش یکم کیوی بزن خوب نرم میشه بهتره ÷یازو ابلیمو

ناشناس گفت...

راستي
همسايه !!!
سفال خالي ....
در وادي كدورت دلهاي منتظر
هرگز اثراز بوي شقايق نيست
آنجا
اثر از عمر دقايق نيست
آنجا
سخن از كوري و خاموشي است
در خاطر كوير
فراموشي است .
همين !

ناشناس گفت...

برای بعضی حرفهات نمی تونم نظری بدم ...چون فکر می کنم گاهی دوست داری بگی و بقیه بشنوند بدون هیچ کلام اضافه ای...نه؟

ناشناس گفت...

بناست نظمی رااز بیرون یک سابقه ی تاریخی کسالت باردر بیاورد
چون این قصه باز یکی را سوزانده
مضحک نیست که تمامی داستان های دنیا حول چند محور خاص اتفاق می افتند؟
مضحک است
باز سفت سفت سفت است
اما چرا باز می سوزاند؟

ناشناس گفت...

مصالحه با معامله؟همراه با فراموش کردن مریی ترین بدبختی های آدمها؟؟؟
اگه نظرم بی ربطه...دو حالت داره:یا چون نتونستم به هیچ روشی عکس رو ببینم و...فرض کرد یه مطلب فلسفی اجتماعی مربوط به خودمونه یا اینکه کلا مطلب رو نفهمیدم....

ناشناس گفت...

مي سوزاند شايد چون نحوه روايت هم مهم است
و اينكه :تا با تو عاشقي نكند رو دوست داشتم ،زياد...

همشهري كاوه گفت...

پوزیتیویستی رو خوب اومدی

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

سلام
ممنونم که سرزدی
کم کم داشتم احساس می کردم خیلی تنها تر از اونی شدیم که فکر می کنیم.مطلبت خیلی زیبا بود.
go on.
باز هم سر بزن

ناشناس گفت...

روايت هاي زندگي مثل پايان نامه هاي دانشجويي مي مونه از اين نظر که اگه قرار باشه هر دانشجويي يه کار جديد و نو بکنه که الان مملکت گلستان بود اينه که کپي برداري يه چيز طبيعي مي شه
الا فرض کن روايت هاي زندگي حول چند محور نمي چرخيدن اون وقت شاهکار هاي هنري دست کم خيلي بيشتر از اين بودند
تازه کي ميگه خلقت بهينه س ؟ هر کي ميگه منو اد کنه حالشو بگيرم

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

مضحک نیست که تمامی داستان های دنیا حول چند محور خاص اتفاق می افتند؟
و در جايي به هم مي رسند،شعر تو،حرف من...

ناشناس گفت...

لينكيده شد

ناشناس گفت...

یه وختایی وقتی اومده که بباره، غمو میگم، فلسفیدن هم فایده نداره. میسوزونه و میره.

ناشناس گفت...

رضایت حداقلی برای جلوگیری از نارضایتی حداکثری
نگاه ارمانی برای رسیدن به ارامش نسبی ویا حداقلی ولی گاهی کوتاه نیومدن از مواضع ممکنه به از بین رفتن تمام فعالیتها منجر بشه
در مورد وسیله اش به نتیجه خاصی نرسیدم از همین جا که داریم زندگی می کنیم و فط با بالا بردن اگاهی و عمل به فکرامون

ناشناس گفت...

شاید مضحک هم نه... و البته چرا که نه!!؟ به هر حال مسئله اینجاست که خود دنیا مگر چند بار اتفاق می‌افتد؟ یک‌بار اتفاق افتاده آن هم حول یک محورکج است. با این حال این زمین کج‌چرخ کج‌رفتار که قرن‌های قرن است سفت سفت جلوی خورشید کباب می‌شود را دوست داریم. به خصوص هرجا از سیمان بیرون زده باشد باز. دل‌های روی زمین هم شاید تازه خوب که باشند به خود زمین شبیه بروند!
گوشت کبابی خوب هم چنجه بشود نرم‌تر می‌شود. باید گذاشت روی تخته و با پشت چاقوئی، چیزی، هی زد و زدش. شرحه شرحه که شد، چنجه که شد، نرم هم شده!
به هر حال، اگر قرار به مصالحه و مسامحه باشد همان بهتر که نظم نوین پوزیتیویستی، بیاید که عاشقی نکند. مسامحه و مصالحه محور زمین را هم می‌چرخانند...
با این حال، واقعا در ایندنیا خیلی وقت‌ها جدا روی این پاشنه، چرخیده. گاهی با جیر جیر، گاهی بی جیر جیر...

ناشناس گفت...

اد کردن اش کار سختي نيست
کرگدن آندرلاين اُ ات ياهوو آيديشه
کرگدن اش هم با سي اي ار جي اي دي اي ان نوشته مي شه
Sorry My keyboard Does Not Write English
If It Had I Could Write cargadan_o
chera az hamoon avval finglish nanveshtam?

ناشناس گفت...

قصه ها را که توی مغزمان ندانسته تکرار میکنیم تاثیرش تمام افکار پزیتیویستی لعنتی را به هم میزند ، میسوزاند و بویش تمام سیستم گوارشی را تحریک میکند که بالا بیاوری

ناشناس گفت...

قصه ها را که توی مغزمان ندانسته تکرار میکنیم تاثیرش تمام افکار پزیتیویستی لعنتی را به هم میزند ، میسوزاند و بویش تمام سیستم گوارشی را تحریک میکند که بالا بیاوری

ناشناس گفت...

قصه ها را که توی مغزمان ندانسته تکرار میکنیم تاثیرش تمام افکار پزیتیویستی لعنتی را به هم میزند ، میسوزاند و بویش تمام سیستم گوارشی را تحریک میکند که بالا بیاوری

ناشناس گفت...

آره

ناشناس گفت...

اينجا سخت است نظر دادن ..بياييد بلاگفا...
عليرضا آستانه
http://www.1hichkas.blogfa.com

ناشناس گفت...

قصه همان قصه هميشگي
بوي سوختنمان
حالاها
عادت رهگذران اين محله است.

ناشناس گفت...

نمدانم حکمت این را که چطور می تواند این یک نخ انسان را گاهی رها کند از قید و بندها هرچند که در پایان تو را اسیر کرده

ناشناس گفت...

قصه ها را که توی مغزمان ندانسته تکرار میکنیم تاثیرش تمام افکار پزیتیویستی لعنتی را به هم میزند ، میسوزاند و بویش تمام سیستم گوارشی را تحریک میکند که بالا بیاوری

ناشناس گفت...

قصه ها را که توی مغزمان ندانسته تکرار میکنیم تاثیرش تمام افکار پزیتیویستی لعنتی را به هم میزند ، میسوزاند و بویش تمام سیستم گوارشی را تحریک میکند که بالا بیاوری

ناشناس گفت...

قصه ها را که توی مغزمان ندانسته تکرار میکنیم تاثیرش تمام افکار پزیتیویستی لعنتی را به هم میزند ، میسوزاند و بویش تمام سیستم گوارشی را تحریک میکند که بالا بیاوری