سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۵

یه مدت فقط نمازام تند تند قضا میشد. بعد روزی رسید که دیگه نمی خوندمشون. آخه دیگه خدایی در کار نبود .چه قدر شبیه ! قرار بود عین هم بشیم. استخون بندیمون شبیه هم بود. موهامون دماغمون لبامون چشمامون که انگار فقط شبیه نبودن انگار شبیه هم می دیدن. یادش به خیر من کلی خدا از دست دادم . کلی انقلابی گری کردم. کلی نقشه کشیدم اما آخر سر همون انزوایی که تو ازش می ترسیدی مال من هم شد. بهم ارث رسید. قاطعیت چیز خوبیه؟ آره گاهی چیز به درد بخوریه اما وقتی دم از قاطعیت میزنی معلوم میشه که انزاواهامون هم با هم فرق میکنه. بی ربط نیست اگه هوس کنی بشینی تو یه جای تاریک و با دود سیگارت به خدایی فکر کنی که گاهی قند خونش اونقدر بالا میره که به زحمت جایی رو میبینه اما کلی طرح و ایده مترقی تو سرشه و هیچ شبی راحت نمی خوابه. هیچ جاراحت نیست. هیچ وقت راحت نیست
خیلی تکراری شدیم ولی فکر نمیکنم دلت بخواد بدونی رضایتو چه طور تعریف میکنم
همه ی نمازام قضا شده .دیگه نه چیزی رو می پرستم نه یادمه قبله کجاست
اما رضایتو تو برام تعریف کن

۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

بنابراین هنوزم برات مهمه

هنوز سر رشته قطع نشده...خوبه

ناشناس گفت...

خیلی وقته دارم به این موضوع تلخ فکر میکنم که:خدای من هم کوره...هم کر...هم خودخواه...هم....اصلا فقط فکر خودشه و من....

ناشناس گفت...

نمی دانم کدامنین درد را حلال ما حل می کند با خدایی اش...نمی دانم.
اما هنوز می گویم هست
که از فردا با خبر است

ناشناس گفت...

aaghaa injaa kesi ye daadaash ali nemikhaad haan?

ناشناس گفت...

نمی دونم بعضی وقتا ساعتها با خودم کلنجار میرم ولی باز هم هیچ

ناشناس گفت...

خب شاید دیگه وقتشه که خدا خودشو نشون بده. هوم؟

ناشناس گفت...

سلام! من میگم سوالهای سخت سخت نپرس نه از اون نه از خودت من میگم سخت هم نگیر و وا هم نده همینجوری یه چیزی گفتم

ناشناس گفت...

که می دانی امنیت بلال شیر دانه ای است که در قفس به نصیب می رسد تا استوار پاسدار خانه برگ امان در کف ات نهد و قوتی مسکن ها را در جیب روپوش ات
یکی صبح یکی شب

ناشناس گفت...

haraaj ....haraaje bozorg ....
ye daadaash ali haraaj kardim ....bodo...bodo

ناشناس گفت...

haaraji tatile...alimoonam tamoom shode engaar...hamin

ناشناس گفت...

up nemikony ?

ناشناس گفت...

....
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمايل
هــــــــــــر کــــــو شنيـــــد گفتا لله در قايل
......
گفتم که کـــی ببخشی بر جــــــان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در ميانه حايل
.......
.........
....
............
ای دوست دست حــــافـظ تعويذ چشم زخميست
يارب ببـــينم آنرا در گردنت حـــمــــــــــــــــــايل
.......
www.salekj.persianblog

ناشناس گفت...

مي دوني ياد چي افتادم :و خدايي ديگر گونه آفريدم

ناشناس گفت...

من از اون خدایی که برای خودم ساختم رضایت کامل دارم .... چون هیچ چی ازش نمیخوام ... نه کمک نه هیچ چیز دیگه فقط گاهی دلم میخواد باشه وفکر میک نم که هست و همین نشونه رضایته برای من

ناشناس گفت...

Best regards from NY! » »