سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۹

به ضرب و زور


به زور و مصیبتی وصف ناپذیراست بیرون کردنتان، به صعوبت و سختی، از منِ هرجاییِ حی و حاضر و منی غایب ، به ضربِ زایمان و حالتی به آدم دست می دهد درمایه غبطه و اشتیاق، درمایه درد که نیاز پیدا می کند به تلقین و تزریق وخواب و نمی داند چی به چیست و همه چیز،تنها سازه ها و آمیزه هایی ست  ادغام شده و حيران، سازه هایی بی کار، سخت وسست، بی دلیل و بی انجام و موجود عجیبی حس می کنی در خودت،زره پوش، افسانه ای و ناشناس،موجودی حیران با تواناییِ حیرت آوری در تفکیک چیزها و اصلاً نمی دانی چه طور روییده این موجود و چیست و یک برانداز است و می خواهد یه ضرب و زور شما را بیرون بیاورد و میل دارد بپوشاند و بیرون کند، بسازد و ویران کند، موجودی ست توأم نه تنها یک سان و یک آن، ....  اين روزهاش.

۵ نظر:

ابر گفت...

قدمی بر خود، برای خودی بالاتر، شاید. و این موجود (برداشتی ِ من) نعمتی است، طرحی نو در می اندازد. تمام راهی که آدم آمده و دیوار بن بست انتهایش را، (و یا تمام پایه ها و بنیانهای ساخته شده و پله هایی که آدم را به طبقه ای رسانده، و آدم در آن مانده و درجا زده و به انتها رسیده را) نیست میکند و راهی دیگر آغاز میشود. و باز زمان نیست شدن آن هم فرا میرسد، تمام افکار، اهداف، بنیایها و ... .

بركليوم گفت...

سلام
بالاخره!
و ببين سكوت چند ماهه چه كرده!
تغيير تغيير تغيير
از هر جا كه شد. با هر ضرب و زوري كه لازم شد.براي همه همين مي شود انگار..فقط يكي مي بيند يكي نه

برکلیوم گفت...

سلام......
باز هم نیستی و فراموشی و مشغله ی پیش رو کشیده شده؟

برکلیوم مرده گفت...

سلام و سلام..
و ای کاش

حبسيات گفت...

دلم برايتان تنگ شده: بركليوم و ابر