شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۶

ذهنیت نابسامان ، عینیت منظم


داستان نظم و بی نظمی ، داستان جالبی است.نظم و بی نظمی نه تنها کنتراست جالبی دارند و به لحاظ هنری قابل توجه اند ، هم نشینی خردمندانه ای هم دارند. تعریف و نظر و عقیده آدم ها درباره مقوله نظم هم خیلی متغیر و متفاوت است.بعضی اوقات مجبوریم به خاطر ایجاد تنوع ،صرفا برای از بین بردن فضای بدون تغییر و دست نخورده ای که با آن مواجهیم ، دست از یک نظم و یک قاعده مشخص برداریم و به دامان قاعده و الگوی دیگری پناه ببریم؛ گاهی برای تنوع، گاهی به مصلحت،گاهی به ضرورت. و در هر مورد مشخص نیست که مدلی که جانشین می کنیم ، مدل منظم تری است یا آشفته تر و نابسامان تر.

همان طور که از دل بی نظمی ، گاهی وقت ها نظم قابل توجهی ایجاد می شود.شاید بهتر است بگویم طرح جدیدی خلق می شود.

در مباحث جامعه شناسی و سیر تفکر جامعه شناختی و خیلی قدیم تر حتی در تفکر فلسفی قدیم، " نظم اجتماعی " مورد توجه قرار گرفته. بعدها تاریخ طبیعی، به سمت فایده گرایی، مصلحت اندیشی ، تکثرگرایی، هم نشینی افتراقی پدیده ها و تساهل حرکت می کند.قواعد محکم و اخلاقی و مسلم تبدیل به واقعیات نسبیت بردار و قابل تغییر و حذف و اضافه می شوند. علم و قافله پیشرفت علمی از جهان الگو و نمونه و آمار و قاعده می گیرد و این بار به مسلمات علمی و قوانین طبیعی اندازه گیری شده رو می آورد.اما اندازه ها و قوانین ثابت طبیعی و ریاضی و فیزیکی هم تحت تاثیر برداشت و نگرش و ادراک و سوار بر خط زمان ، بالا و پایین می شوند.

جالب است که علم با تمرکز بر عینیات در مواجهه با ذهنیت ، همیشه مورد بی مهری قرار می گیرد در حالی که ذهن و قوای ذهنی و ذهنیت تا وقتی که کارکرد و ثمره آشکار و نمایانی از خود به جا نگذارد دیده نمی شود و کاربرد ندارد. افکار و تخیلات و توهمات و تصورات در جامعه شناسی کاربردی و علوم اجتماعی هم تنها زمانی به مسئله اجتماعی تبدیل می شوند که با انتقاد و اعتراض عمومی مواجه شوند و به عنوان موارد تخلف از ارزش تشخیص داده شوند و فراوان ذکر بشوند. یعنی واکنش و صدای عمومی باید چنان رسا باشد که سبب پرداختن به یک موضوع اجتماعی بشود والا خیلی دیر و به ندرت به یک سوژه قابل بررسی علمی تبدیل می شود.

به این لحاظ ، کشف واقعیات و پرداختن به واقعیت درمقام آن چه هست؛ آن چیزی که وجود دارد و نه آن چیزی که باید باشد و مقام علم و تحقیقات علمی مشخص می شود.

حقیقت هم احتمالا همین واقعیات متکثر است.با این حال حتی اگر حقیتی ازلی و ابدی و نظمی ماورائی و ثابت وجود داشته باشد که سوای برداشت ها و زمان ها و مکان های متفاوت باشد و پهنه ای وسیع تر از گستره بینش و توانایی های بشری داشته باشد ، باز فقط تا جایی ملموس است که از تاثیری دقیق و قابل درک و تجربه و آزمون برخوردار باشد و از آن کارویژه یا منفعتی عقلایی و قاعده مند حاصل شود.

مجموعه به هم پیوسته کنش و واکنش و روابط و فرایندهای اجتماعی ، شما را به ناچار به هم پیوند میدهد.در داخل این ساختار ، ذهنیت آزاد اگر بی معنا نباشد به سختی تعریف می شود. " من" بدون " مای جمعی" بی معناست و تعریف نظم یا بی نظمی اجتماعی و تشخیص مسائل اجتماعی هم به ناچار از همین پهنه بشری عام عرفی و اجتماعی به دست می آید.

۶ نظر:

شاه رخ گفت...

یه جور نوشتی انگار می دونی نظم چیه بی نظمی چیه، نکنه واقعا می دونی

شاه رخ گفت...

حرف نمی زنم که تمرکزت به هم نریزه امتحاناتو بدی !

ناشناس گفت...

چرا كامنت دونيت اين طوري ميكنهههههههه

شاه رخ گفت...

بنازم به بزم محبت . . .

شاه رخ گفت...

خوب بود امتحانا؟

شاه رخ گفت...

دارم موسیقی متن آملی رو گوش می دم خیلی فاز می ده